گزیده کتاب

پیامبراکرم(ص): علم عمل را صدا مى زند، اگر پاسخش را بدهد مى ماند وگرنه مى رود.

گزیده کتاب

پیامبراکرم(ص): علم عمل را صدا مى زند، اگر پاسخش را بدهد مى ماند وگرنه مى رود.

آنچه در اینجا ارائه می شود، گزیده هایی ست از کتاب های مختلف در موضوعاتی همچون دین، سیاست، اجتماع، تاریخ... و همچنین مجموعه ای عکس که همگی توسط نویسندگان این وبلاگ گرفته شده است.
آدرس کانال ما در تلگرام:
telegram.me/gozideketab
gozideketab@

طبقه بندی موضوعی

نای و نی

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۴ ب.ظ

در قلمرو اندیشۀ امام موسی صدر1

نای و نی

 

مؤلف: امام موسی صدر

ترجمه­: علی حجتی کرمانی

مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر

403صفحه.

 

درباره ی کتاب

«نای و نی» کتابِ اول از مجموعه­ ی «در قلمرو اندیشه ­ی امام موسی صدر» است. این کتاب شامل برخی سخنرانی­ ها، مقالات، مصاحبه­ ها و بیانیه­ هایی است که از زمان استقرار امام موسی صدر در لبنان تا نخستین سال تأسیس مجلس اعلای شیعیان ارائه یا صادر شده است.

 

متن زیر، گزیده­ ی یکی از مقالات این کتاب است.

 

دین و علم

مقالۀ «علم و دین» مقدمه ای است که امام موسی صدر، بنا به درخواست دکتر یوسف مروه، مؤلف کتاب العلوم الطبیعیه فی القرآن، بر کتاب مذکور تحریر کرده است.

 

الف) داستان علم و دین

حکایت علم و دین، که از آغاز حیات انسانی شروع شده، حکایتی است جالب:

1.  خداوند انسان را آفرید و با او دین و دانش را چونان دو بال برای او خلق کرد. دین، چنان که در قرآن آمده، عبارت است از: «فِطرتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیهَا»، «فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است.» (روم:30)

دین از دید انجیل «ناموس» تلقی می ­شود و بنا به تعبیر تورات با سرانگشت خداوند بر ذات انسان حک شده است. بنا بر نظر دانشمندان بزرگِ تاریخ ادیان در قرن اخیر، دین «سرشتی اصیل در انسان» محسوب می شود. دانشمندان معاصر، اکنون دین را حاصل عقده های روانی نمی دانند و دیگر بر این عقیده نیستند که در پی ترس انسان یا ناتوانی و ضعف او یا تحت تأثیر دیگر عوامل پدید آمده است. پژوهش ها و بررسی­ های تاریخی و باستانی تأکید می کند که شعور دینی همه جوامع بشری را با همه تنوع ها و اختلافات شان فراگرفته و تا کهن ­ترین و ابتدایی ­ترین جوامع انسانی، از آغاز تکوین آنها، امتداد دارد. دین، از نظر منابع دینی، با ولادت انسان متولد شده و این نظریه از سوی تاریخ و آثار برجای مانده و براهین علمی ثابت شده است.

و اما درباره علم، ما خود می ­توانیم ولادت علم را همراه با ولادت طفل مشاهده کنیم. کودک تمایل فراوانی به فراگیری دارد و این رغبت در نگاه جستجوگر او و سپس در پرسش های نامحدودش قابل احساس و مشاهده است. بدین ترتیب به پایان فصل نخست از داستان علم و دین می ­رسیم و در می­ یابیم که این دو با هم به دنیا آمده اند و به گونه ای ابتدایی و ساده با انسان رشد کرده­ اند. آری این دو در آفرینش با انسان مرتبط­ اند.

2.  خداوند علم و دین را هنگام آفرینش انسان با هم آفرید، زیرا میان علم و دین پیوندی ابدی است و این دو سرانجامِ انسان و تکاملِ او را رقم می زنند. علم، صرف نظر از قیودات فلسفه یا تعریف های حدیِ منطقی، همانند چراغی است که پرده از روی واقعیت ها برمی­ دارد و حقایق را باز می ­شناساند. حقیقت همان فعل و امر الهی است. علم برای رؤیتِ آثارِ خالق راهی طبیعی به شمار می ­رود و با افزون شدن دانش، معرفت و شناخت نسبت به خداوند هم فزونی می ­گیرد. علم، همچنین، به معنای عام، که دربرگیرنده فلسفه هم هست، وسیله ای است برای کشف حقیقت وجود و حقیقت انسان و پیوند انسان با جهان و موجودات، نیز وسیله­ای است برای تبیین نقش انسان در جهان و حیات و آفرینش. دین به صورتی قاطع از این نقش پرده برمی ­دارد و انسان را به قیام برای ایفای نقش وجودی خویش فرا می­ خواند. طبق تفسیر برخی از علما، دین همان پیوند انسان با جهان است و این تفسیر با تفسیر دیگری که انسان را به خالق جهان پیوند می ­دهد، سازگاری دارد. چرا که اطوار وجودی، منشأ گرفته از تدبیرهای خالق است. پس پیوند انسان با جهان همان نقشی است که آفریننده جهان تعیین کرده و این عیناً پیوند انسان با آفریدگار این جهان است.

در اینجا می توانیم چنین نتیجه بگیریم که علم راهی است به سوی معرفت خداوند و همان تلاش بشری برای ادراک نقشی است که در آفرینش بر عهده اش گذاشته شده و این، به سخن دیگر، همان دین است. هرگاه دانش افزون شود دین نیز توسعه می یابد.

«اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ ثَمَراتٍ مُختَلِفاً اَلوانُها وَ مِنَ الجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمرٌ مُختَلِفٌ اَلوِانُها وَ غَرابیبُ سودٌ، وَ مِنَ النّاسِ وَ الدَّوابِّ وَ الاَنعامِ مُختَلِفٌ اَلوانُهُ کَذلِکَ اِنَّما یَخشَی اللّهَ مِن عِبَادِهِ العُلَماءُ»، «آیا ندیده ای که خدا از آسمان باران فرستاد و بدان میوه های گوناگون رویاندیم؟ و از کوه ها راه ها پدید آوردیم، سفید و سرخ و رنگارنگ و به غایت سیاه؛ همچنین، از مردم و جنبندگان و چهارپایان گوناگون. هرآینه از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او می ترسند.» (فاطر:27 و28)

در مقابل چنین خدمتی، دین خدمات سرنوشت سازی به علم نمود و آن را تنها راه رسیدن به مقام خلیفة اللّهی و جانشینی خداوند در زمین قرار داد.

«وَ اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلئِکَةِ اِنّی جَاعِلٌ فِی الارض خَلیفَة قالوا اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فِیهَا وَ یَسفِکُ الدِّمآء وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بحَمدِکَ وَ نُقدِّسُ لکَ قالَ اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمُونَ، وَعَلَّمَ آدَمَ الاسمآء کُلّها ثمَّ عَرَضَهُم عَلی المَلئِکَةِ فقالَ اَنبؤنی بِاَسمآءِ هؤلآءِ اِن کُنتم صادِقینَ، قالوُا سُبحانَکَ لا عِلمَ لنَا اِلاّ ما عَلّمتَنَا اِنَّکَ اَنتَ العَلِیمُ الحَکِیمُ، قالَ یاادَمُ اَنبِئهُم باسمآئِهم فَلمّآ اَنبَاَهُم باسمآئِهم قالَ اَلم اقُل لکُم اِنّی اَعلمُ غَیبَ السَّموَاتِ وَ الاَرض وَ اَعلمُ ما تُبدُونَ وَ ما کُنتُم تَکتُمُونَ»، «چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه ای می آفرینم، گفتند: آیا کسی را می آفرینی که در آنجا فساد کند و خون ها بریزد، و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح می گوییم و تو را تقدیس می کنیم؟ گفت: من چیزی می دانم که شما نمی دانید. و همه ی نام ها را به آدم آموخت؛ سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه نمود و گفت: اگر راست می گویید مرا به نام های اینها خبر دهید. گفتند: منزهی تو، ما را جز آنچه خود به ما آموخته ای دانشی نیست. تویی دانای حکیم. گفت: ای آدم، آنها را از نام هایشان آگاه کن. چون از آن نام ها آگاهشان کرد، خدا گفت: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمان ها و زمین را می دانم، و بر آنچه آشکار می کنید و پنهان می داشتید آگاهم؟» (بقره، 30-33)

سپس دین، بت ها و خرافات دست و پاگیری را که راه علم را سد کرده بودند از میان ما برداشت و به علم نشاطِ دوباره داد. به علاوه، تحصیل علم را فضیلت و کمال و عبادت به حساب آورد.

«اِنَّ فی خَلق السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ اختِلافِ اللَّیلِ وَ النّهار لآیاتٍ لِاُولِی الاَلباب، اَلَّذین یَذکُرُونَ اللّهَ قیاماً وَ قُعوداً وَ عَلَی جُنُوبِهِم وَ یَتَفَکّرونَ فی خَلق السَّمواتِ وَ الاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ»، «هر آینه در آفرینش آسمان ها و زمین و آمدوشد شب و روز، خردمندان را عبرت هاست: آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند. ای پروردگار ما، این جهان را بیهوده نیافریده ای. تو منزهی. ما را از عذاب آتش باز دار.» (آل عمران: 190 و 191)

3.  خداوند پیامبرانِ نویدبخش و بیم دهنده را برانگیخت و با آنان کتاب های آسمانی را فرو فرستاد تا در میان مردم به درستی فرمان برانند وانسان را از شب تار رهایی بخشند و او را از این زندان تنگی که با دست خویش برای خود ساخته بود و دین و علمش را هم در آن به بند کشیده بود، آزاد کنند. پیامبران مردم را به توحید، به عبادت خدای یکتا و یگانه واحد و احَد که نه می زاید و نه زاده شده است، فراخواندند و خداوند را از هر گونه پیوند خاص با موجودات، چه پیوند منفی و چه پیوند مثبت، منزه دانستند و بدین ترتیب تأکید کردند که اشخاص و اشیاء و اوضاع فی نفسه مقدّس یا غیر مقدّس نیستند.

فرستادگان الهی در تعالیم خود این مبادی را با توجه به مراتب مختلف ایمانی، عملی، فکری و اخلاقی مورد تأکید قرار دادند و انسان را از قید اوهام و برداشت های ناصوابش از جهان هستی آزاد کردند. بت های طبیعیِ اطرافش را در هم کوفتند و معبودهای ساختگی او را که حقارتش را بنیاد نهاده و کرامتش را لکه دار کرده بودند، از میان برداشتند. بدین گونه، انسان به راه راست، هدایت شد.

آنگاه دین تماماً از آنِ خدا شد و هیچ معبودی از هر نوع، غیر او، برجای نماند. حصاری که به دور علم کشیده شده بود، گشوده شد و علم، بی هیچ مشکل و هراسی، با جرأتی تمام، رهایی یافت و به سیر در آفاق و انفس و شناخت موجودات پرداخت؛ آنها را آزمایش کرد و شناخت و پدیده ها را در برابر خود به کُرنش واداشت.

4.  بنیان های علمی ای که کاخ های برافراشته علم و تمدن بر آنها بنا گشته، نخستین بار در مصر و بین النهرین و ایران و نزد یونانیان در فاصله قرن هشتم و ششم پیش از میلاد زاده شده است. این هنگام، عصر انتشار دعوت پیامبران بزرگ و گسترش آن در فلسطین به دست عاموس و یوشع و بیکاه و اشعیا و ارمیا و فاحوم و پس از اشتهار اسفار پنجگانه در تورات و پس از گرایش انسان شرقی به دعوت ابراهیم و تحولات او در فلسطین و حجاز و بین النهرین و پس از ظهور زرتشت در ایران و بودا در هند بوده است. آنگاه پیوندهای فرهنگی که میان فلسطین و مصر با یونان، و سفرهای کشتی های کوچک و مسافرت های آنها از فرات به بندر میلتوس وجود دارد؛ به خوبی و وضوح تشابه موجود بین آثار هومیروس و آثار پیامبران مذکور و کارهای هنری در میان این ملل را نشان می دهد.

در اینجا، تلاقی تاریخی و جغرافیاییِ شگفتی را میان رهایی علم و انتشار دین خدا و دعوت انبیا می یابیم. در می یابیم که مرکز علوم و خاستگاه تمدن ها و فرهنگ ها همان مراکز طلوع ادیان، و عهد علم همان زمانِ دین است. آیا به راستی می توان این تلاقی شگفتی آفرین را تصادفی و اتفاقی تلقی کرد؟

5. مدتی سپری شد و روزگاری سرآمد و آنگاه باز ایامِ درد و رنج پدیدار گشت رنجی ناشی از ستمِ برادر به برادر، ستم علم به دین؛ و تحمّل ظلم و ستمی که از آشنا می رسد به مراتب دردآورتر و محنت بارتر است. دین در برابر ستم علم شورید و آنگاه در پی این طغیان، دیندارانْ از دین سلاحی برای متوقف کردن علم و تسلیم کردن آن در برابر قدرت مهارنشدنیِ خود ساختند و آن را با حکم شرعی، که مشروعیت خود را از قداست دین به دست آورده بود، به بند کشیدند.

دینداران می گفتند که حقایق هستی تماماً با تلاش گذشتگان کشف شده و هر چیز جدیدی انحراف و گمراهی است. آنان قائل بودند که اعتقاد به کروی بودن زمین یا حرکت آن کفر و الحاد است و عقیده به میکروب و تأثیر آن در ایجاد بیماریْ سبکسری و جسارت در برابر خداوند است و با فعالیت مطلق خداوند ناسازگار می آید. از نظر آنان، ایمان به قانون علیّتِ عامّه صحیح نبود، چرا که با مسأله قضا و قدر منافات داشت. دینداران می گفتند که تلاش برای شناخت نیروهای نهان هستی، همچون نیروی مغناطیس و جاذبه، با پیوند و گرایش به جن و پری حاصل می شود و این کار جادو و حرام است و موجب گمراهی بندگان. آنان امثال این سخنان را بر زبان راندند، دانشمندان را تکفیر کردند، جمعی را در آتش سوختند، و برخی را با محاکمه و شکنجه مجبور به توبه از رأی و نظر خود کردند. این دینداران پای از حد و مرز خود فراتر نهادند و در شریف ترین محصول بشری جمود ایجاد کردند و تاریخ را، تا آنجا که ممکن بود، از حرکت باز داشتند. این دوره، روزگارِ طغیان دینداران علیه علم و هر پدیده علمی و روزگار ستم بر علم بود. آنان البتّه به دین هم ستم کردند، چرا که آن را به جمود کشانیدند و از تولید دستاوردهای نوِ دینی بازداشتند.

6. سپس این فاجعه صورت عکس به خود گرفت: هنوز قرون وسطی به آخر خود نزدیک نشده بود که در افق، علایم انتقام و تعدّی و «انقلاب» آشکار گردید و علم سر به شورش برداشت و به خونخواهی از کرامتِ پایمال شده خود برخاست و درهای زندانی را که به اسم دین برایش ساخته بودند شکست. به خود می نازید و با وجد و سروری بی حد و مرز دین را تحقیر می کرد. علم از شراب پیروزی بر دین و غلبه بر برادر و یاورش سرمست بود. علم از دین انتقام گرفت و آن را انکار نمود و به نقش دین در زندگی بشر یکسره تجاهل ورزید. علمْ دین را سدی دانست که مانع پیشرفت می شد، قیدی دانست که برداشتن آن را واجب می شمرد و، به تعبیر فرانسیس بیکن، بتی دانست که شکستن آن واجب و ضروری بود. آنها می پنداشتند که نقش دین تفسیر پدیده های جهان و وضع قوانین مخالف با علم و رقابت با او در کشف مجهولات هستی است. آنها دین را محکوم می کردند و آن را چون دشمن هر انقلابِ اجتماعی و دگرگونی و تحوّل عمیق در زندگی انسان می دانستند. دین را به حمایت از منافع ستمگران، آرام کردن ستمدیدگان در برابر ستمگران، و باز داشتن آنان از گرفتن حقوقشان متهم می کردند.

این فاجعه تا امروز، به گونه ای، در برخی از اندیشه های اجتماعی و فلسفی و حتی تربیتی ما به چشم می خورد. حقیقت آن است که این موضع گیریِ زورمدارانه ی علم مرتبط با وضع دینیِ حاکم بر جهان به ویژه در اروپا بود و از احساسات انقلابی مردم و نیز از اوضاع فاسد برای پیشبرد کار خود سود می جست.

7. قرن بیستم که فرا رسید، اعصاب علم آرام گرفت، تجربیاتش رو به فزونی گذاشت و بیش از پیش با حقیقت روبه رو شد و دانست که به تنهایی نمی تواند بشر را به سعادت رهنمون شود. احساس غربت در علم بیدار گشت، زیرا به نتایجی دست یافته بود که خود نیز آنها را گمان نمی کرد. او آشکارا بدبختی انسان را سبب شده و جهان را از فجایع جنگ ها و ستم کجروی ها آکنده ساخته بود. پس از این، علمْ دست خود را به سوی برادرش دین دراز کرد و به جستجوی ایمانِ تباه شده برخاست تا بتواند با او به سر برد و به کمک او به اصلاح کاری که در گذشته منجر به فساد شده بود بپردازد. «عِقاد» در کتابش موسوم به عقاید المتفکرین فی القرن العشرین می گوید:

پدیده بارز قرن بیستم آن است که بیشتر اندیشمندان به خداوند اعتقاد دارند، آن هم پس از قرن نوزدهمی که همه اندیشمندان یا اکثر آنها راه کفر و الحاد را می پیمودند.

علم به ادراک حقیقت دین پرداخت، سپس به آن ایمان آورد و ارج نهاد و بر آن تکیه کرد. دینداران نیز به شناخت خدمات علم به دین و به انسان پرداختند و، در نتیجه، علم را تأیید و به آن اعتراف کردند. بدین گونه حدود و ثغور کارها روشن شد و آبهای رفته به جوی بازگشت.

8. اکنون ما نغمه های موزونی می شنویم که روز به روز شمار آنها در سمفونی هماهنگ و هم آواز دین و علم زیادتر می شود. هریک از آنها بر سیم خود می نوازد و نقش خود را بدون تعدّی و تجاوز به دیگری ایفا می کند. هردو با هم می خوانند و جهان را از نور و سرور آکنده می سازند. ما اکنون در آغاز این راهیم و در افق ما فجر صادقی هست که ما را به طلوع تمدنی حقیقی و ظهور روز درخشان انسانیت نوید می دهد و انسان در این هنگام با تمام وجود و توانایی اش زندگی خود را ادامه خواهد داد.

ب) تقسیم اختیارات

9. پس از آنکه علم ارزش یافت و رشد کرد، تازه حدود صلاحیت ها و اختیارات و امکاناتش آشکار شد. علم، بی هیچ شک و تردید، چراغی شد برای شناخت حقیقت و وسیله ای برای رؤیت واقعیت در جوانب گوناگون و تنوع مراتب حقیقت. درست است که علمْ قسمتی از حقیقت را برای انسان آشکار می کند، اما در زندگی انسان نمی تواند نقش محرک و انگیزاننده داشته باشد و نیز نمی تواند انگیزه ای برای تکامل او ایجاد کند، بلکه علمْ تنها بر کشف راز و رمز حیات و کمک به تکامل بسنده می کند.

انسان، برای رسیدن به هدف دلخواهش، آرزومند و بلندهمت و تلاشگر آفریده شده و برای رسیدن به چیزی که والاتر از زمان حال اوست حرکت می کند و ایستایی و رکود را خوش نمی دارد.

علم راه را کشف می کند و نقطه ها را بر روی حروف می گذارد. انسان، در مسیر خود، به سبب انگیزه ای برخاسته از ذات خود، حرکت می کند. ولی انگیزه ها بسیار است و انگیزه برتر همان است که انسان را در مسیر تکامل و رشد او در همه ابعاد وجودی اش به حرکت درمی آورد. این انگیزه، ایمان او به خداست، یعنی دینِ او. حرکتی که منشأ آن ایمان انسان به خداست، همان حرکت منسجم وی با جامعه و هستی است، نه حرکت اِنانیت باری که قرآن انگیزه آن را خواهش های «نفس امارةٌ بالسوء» دانسته، و نه حرکتی اجتماعی که شخصیت او را نادیده گیرد، حرکتی که قرآن به گونه ای لطیف در قسمت دوم از این آیه بدان اشاره کرده است: «وَلا تَجعَل یَدَکَ مَغلُولَةً اِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ البَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحسوُراً.»، «نه دست خویش از روی خسّت به گردن ببند و نه به سخاوتْ یکباره بگشای که در هر دو حال ملامت زده و حسرت خورده بنشینی.» (إسراء:29) و نه حرکتی تکوینی که در آن نسبت به انسانیت انسان و وجه ممیزه او که قرآن از آن به مقام جانشینی در زمین تعبیر کرده است تجاهل شود.

واگذاشتن رهبری به دین و غربال کردن انگیزه ها، یگانه راه کامل کردن نقش علم و بهره مندی از تلاش علم است و این نقش، یعنی نقش رهبری و آفریدن حیات حقیقی برای انسان، چیزی است که قرآن کریم در این آیه بدان متذکر می شود: «یآ اَیُّهَا الّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرّسُول اِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبهِ وَ اَنَّهُ اِلیهِ تُحشَرُونَ»، «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبرش شما را به چیزی فراخوانند که زندگیتان می بخشد دعوتشان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمی و قلبش حایل است و همه به پیشگاه او گرد آورده شوید.»(انفال:24)

به عبارت «اللَّه یحول بین المرء و قلبه» که تعبیری است کنایی از سرچشمه حرکت در انسان، تأمل کنید. دعوت رسول، بنا بر نظر قرآن، همان رهبری خدا و جهت دادن قلب و حرکات و غربال کردن انگیزه های انسان است. غایت و منتها هم خداست. بدین ترتیب، به پایان بحث اختیارات و صلاحیت های دین و علم می رسیم. علم راه را کشف می کند و دینْ رهبرگونه انسان را به حرکت وا می دارد و به انگیزه های حرکت بخش او سمت وسو می دهد.

10. در اینجا قلمرو بسیار مهمی در تقسیم امر اختیارات و صلاحیت های بین علم و دین وجود دارد. دستاوردهای بشری، در تمام مراحل فکری و جسمی و عاطفی، تدریجاً دگرگون می شود؛ در نتیجه فعّالیت انسان و تجارب و اندیشه او همواره به تکامل گرایش دارد. تکامل هم یعنی دگرگونی. بنابراین، فلسفه، علوم، صنعت، حقوق، ادبیات و سایر دستاوردهای فعّالیت بشر همگی متغیر و متزلزل است، چرا که اینها در حال تکامل اند و از این رو هر قدر که میزان آگاهی انسان بالاتر رود و تجارب او بیشتر شود و اندیشه و دستاوردهایش گسترده تر گردد، باز هم نمی تواند به یک حالت ثبات روانی و آرامش لایتغیَّر دست یابد. زیرا استقرار و آرامش لایتغیر و ثبات کامل و مطلق از طریق اتکای به غیرِ مطلق، یعنی مبانی و مبادی متغیر، به دست نمی آید؛ بلکه با تمسّک به مطلق، فراچنگ آدمی می آید: «اَلا بِذِکرِ اللَّه تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ.»، «آگاه باشید که دل ها با یاد خدا آرام می یابد.» (رعد: 28)

به عبارتی دقیق تر، تنها با استناد به غیب و ایمان به اللَّه است که انسان می تواند ثباتی دور از بیم و اضطراب برای خود فراهم کند. علوم و شاخه های آن مخلوق انسان اند و نمی توانند آفریننده انسان باشند. هرقدر این علوم پیشرفت کنند و شکوفایی داشته باشند و با انسان همراه گردند، باز امکان ندارد که انسان در برابر علم، فلسفه، حقوق و اخلاقی که محصول خود اوست به سجده افتد و به آنها تکیه کند و آنها را به جای خدا بپرستد. علم و نظایر آن وسیله و ابزاری است در دست انسان. از انسان آغاز می شود و از او نشأت می گیرد و بر او تکیه دارد. در حالی که خودِ انسان از خدا و دین و غیب شروع می شود و بر خدا اعتماد و تکیه دارد و این اعتماد، که در حیات انسان برای نجات دادن او از بیم و اضطراب ضروری به نظر می رسد، تمام و کامل است. چرا که آن مطلقِ غایب از نظرِ موجود در قلمروِ غیبْ، آفریننده ی انسان است و غیبْ امری محسوس و متغیر و نسبی نیست و انسانِ متکی بر خدا با اطمینان کامل در عرصه حیات گام می زند و تکیه گاه او هیچ لحظه ای از او جدا نمی شود. بدین سان، انسان به نیرویی بزرگ تبدیل می شود که بدون هیچ توقفی حرکت می کند و در خط سلیم خود بدون هیچ تردیدی به نتیجه می رسد.

حقیقت آن است که حرکت انسان به صورت کلی انگیزه ای غیبی و محرکی الهی دارد، اما این حرکت در داخل این چارچوب غیبی از ساختی انسانی برخوردار است. چنین است که می بینیم دین به تنهایی نمی تواند انسان را آماده کند و او را برای آزادی مهیا سازد، بلکه دین سعی می کند دستاوردهای بشری را در مرحله علم و نظایر آن در چارچوبی مقدّس محافظت کند، به آنها احترام و قداست بخشد، بدون آن که مطلقی جدید و معبودی پرستیدنی و کمالی ستایش کردنی به وجود آورد. این چارچوب مقدّس در اطراف دستاوردهای بشری، حصار مستحکمی است برای زندگی انسان و شأن آن از تقدیس صرف فراتر می رود و فضای بیکرانی را در برابر انسان فراهم و آماده می کند که متناسب با خواسته ای نامتناهی و هماهنگ با حرکت دائمی اوست.

انسان در این فضای فراهم آمده می تواند میان توانایی های ذاتی و رضایت روانی و نیز میان حرکت و سعی خود پیوند بزند و میان «ثابت» و «متغیر» و «مطلق» و «نسبی» نقطه تلاقی ای ایجاد کند.

...

 

۹۵/۰۵/۱۷
مدیر :