گزیده کتاب

پیامبراکرم(ص): علم عمل را صدا مى زند، اگر پاسخش را بدهد مى ماند وگرنه مى رود.

گزیده کتاب

پیامبراکرم(ص): علم عمل را صدا مى زند، اگر پاسخش را بدهد مى ماند وگرنه مى رود.

آنچه در اینجا ارائه می شود، گزیده هایی ست از کتاب های مختلف در موضوعاتی همچون دین، سیاست، اجتماع، تاریخ... و همچنین مجموعه ای عکس که همگی توسط نویسندگان این وبلاگ گرفته شده است.
آدرس کانال ما در تلگرام:
telegram.me/gozideketab
gozideketab@

طبقه بندی موضوعی

برای زندگی(گفتارهای تفسیری)

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ

در قلمرو اندیشه­ ی امام موسی صدر4

برای زندگی

(گفتارهای تفسیری)

 

مؤلف: امام موسی صدر

ترجمه­­ ی مهدی فرخیان

مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، تهران

332 صفحه.

 

سرآغاز سخن

قرآن کتاب آسمانی مسلمانان و نخستین منبعِ شناختِ آموزه­ های اسلامی است. اگر در مسیحیت شخصیتِ حضرت عیسی ع  محوریت دارد، در اسلام کتاب است که محور دین و سرچشمه ­ی دریافت حقایق اسلامی است، و از همین روست که مهم ترین معجزه­ ی پیامبر اسلام و نیز جاودانه تلقی می ­شود. هر حکم و اقدامی که دانشمندان اسلام و مسلمانان آن را به اسلام نسبت می ­دهند، نباید با قرآن ناسازگار باشد. در واقع، قرآن معیارِ سنجش هر آموزه و رفتاری است که آن را به اسلام نسبت می ­دهیم.

امام موسی صدر، درس ­خوانده ­ی حوزه­ های علمیه ­ی قم و نجف است. هرچند او افزون بر تحصیلات حوزوی وارد دانشگاه شد و تحصیلات آکادمیک را نیز به آموخته ­هایش افزود، همیشه و هرجا عالم دین شناخته می ­شد. امام موسی صدر، خود نیز مجموعه ­ی اقدامات سیاسی و اجتماعی­ اش را ادای وظیفه­ ی دینی می ­دانست. این نکته نیز اهمیت دارد که بدانیم امام موسی صدر به درجه ­ی اجتهاد نائل شده بود. می ­توان این گونه در نظر داشت که مجموعه­ ی اقدامات امام موسی صدر و دیدگاه­ ها و اظهارات او برخاسته از نگرش و فهم او از اسلام بوده است. از همین جاست که مطالعه­ ی تفسیرهای او اهمیت می ­یابد. [1]

از امام موسی صدر دو جلد تفسیر در اختیار ماست. این کتاب، ترجمه­ ی جلد اول تفسیرهای اوست که در بردارنده ­ی سور قصار است. این تفسیرها در درس گفتارهای او برای کادرهای جنبش أمل ارائه شده است. هدف این درس گفتارها آشنایی ژرفِ کادرها با آموزه ­های اسلام بوده است.

متن زیر، گزیده ­ای از تفسیر ایشان از سوره­ ی عصر است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَالعَصرِ* إِنَّ الإِنسانَ لَفِی خُسرٍ* إِلَّا الَّذِنَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصِوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ*

به نام خداوند بخشاینده ­ی مهربان

سوگند به این زمان* که آدمی در خسران است* مگر آن ­ها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و یکدیگر را به صبر سفارش کردند*

 

یاران پیامبر در نخستین روزهای دعوت پیامبر، پس از دیدار با یکدیگر از هم جدا نمی ­شدند، مگر آن که یکی از آنان سوره ­ی عصر را برای دیگری تلاوت می کرد. یکی از الهام­ بخش­ های نیرومند برای استواری و اراده ­ی مسلمانان همین سوره بود. این سوره یکی از شعارهایی است که باید همیشه به آن توجه کنیم.

معنای نخستی که از این سوره به ذهن می ­آید روشن است. قرآن کریم می ­گوید به «عصر» قسم بخورید. همه ­ی آدمیان در خسران اند، مگر کسی که چهار ویژگی در او باشد: ایمان آورده باشد، عمل صالح انجام دهد، به حق سفارش کند و نیز به صبر سفارش کند.

معنای «عصر» چیست و چرا باید به عصر قسم خورد؟

«عصر» در بیش از یک معنا به کار رفته و می ­رود. یک معنای عصر، در مقابل ظهر است. در این معنا عصر پایان روز است. عصر به معنای دهر و روزگار هم هست: عصر جاهلیت و عصر پیامبر. «عصر» مصدر و به معنای فشار آوردن بر چیزی است. مقصود از عصر در سوگند آغاز این سوره چیست؟

ابتدا بحثی عمومی درباره ­ی سوگند در قرآن مطرح م ی­شود و سپس به سوگندِ ابتدای سوره­ ی عصر می ­پردازیم.

سوگندهای قرآنی با دیگر سوگندها متفاوت است. ما به خدا و پیامبر و قرآن و ملائکه و جان پیامبر و جان خود قسم می­ خوریم، اما قرآن به این چیزها قسم نمی ­خورد. قرآن به موجودات آسمانی و زمینی قسم می ­خورد: «سوگند به آفتاب و روشنایی ­اش به هنگام چاشت. و سوگند به ماه چون از پیِ آن برآید، و سوگند به روز چون گیتی را روشن کند، و سوگند به شب چون فرو پوشدش، و سوگند به آسمان و آن که آن را بر آورده، و سوگند به زمین و آن که آن را بگسترده، و سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده.» (شمس، 1-7)

گاهی قسم برای تأکید بر درستیِ سخن است. این معنای عرفی قسم است. این معنا همه ­ی آن چیزی نیست که در قرآن کریم آمده است. در اینجاست که معنای دیگری برای سوگند روشن می­ شود. این معنا توجه و جلبِ نظر شنونده به قداست چیزی است که به آن سوگند خورده شده است. پس اگر قرآن به انجیر و زیتون سوگند خورده است، هر کسی می ­فهمد که انجیر و زیتون مقدس ­اند. اما چرا قرآن می­ خواهد نظر شنونده را به قداست انجیر و زیتون و عصر و خورشید و روز و شب جلب کند؟ این مسئله یکی از جنبه­ های تربیتی اسلام است. اسلام می ­خواهد با بیان ­های گوناگون و راه­ های مختلف و تعبیرات فراوان به آدمی تأکید کند که هر موجودی در پیرامون تو مقدس است.

هیچ چیز فرومایه و کم ارزش و دور از خدایی در هستی وجود ندارد. خورشید و ماه و ستارگان، همه سجده­ کنندگان به خدای ­اند: «آیا ندیده ­ای که هر کس در آسمان ­ها و هر کسی در زمین است و آفتاب و ماه و ستارگان و کوه ­ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم خدا را سجده می ­کنند؟»(حج،18) «خدا را تسبیح می ­گویند هر چه در آسمان ­ها و هر چه در زمین است.» (جمعه،1)

بنابراین غایت اصلی از سوگند به موجوداتِ هستی جلبِ نظر انسان به قداست این اشیاست و مقصود از قداست، تربیتِ دینیِ توحیدی است، تا ما آدمیان بدانیم که در مسیر توحید تنها نیستیم، بلکه ما همراهِ کاروان هستی راهِ خود را می ­پیماییم و در همایشی جهانی که همه ­ی موجودات در آن شرکت دارند، در محراب خدا به سر می ­بریم. همه ­ی هستی محراب خداوند است و انسان جزئی از این مجموعه است. از این پس به دیده­ ی حقارت به موجودات هستی نگاه نکن و گمان مبر که این امور عقل ندارند و جامدند، آن­ ها حرکت می ­کنند ولی تو متوجه آن نیستی. حرکت آن­ ها سجده به خداست. سجده نهایت خضوع است. اگر ما نیز در راه توحید و ایمان و به سوی خدا گام برداریم، همگام با هستی راه خود را پیموده ­ایم. امام علی(ع) می ­فرماید: «در راه هدایت از شمار اندک حق­ جویان بیمناک مباش.»

بنابر آن چه گفته شد، عصر مقدس است. معنای سوگند به عصر در اول سوره، معنای عصر در مقابل ظهر است. اما چرا؟ پس از قسم به عصر آمده است: «انسان در خسران است.» علت کاملاً روشن است. عصر هنگام آدمی به روشنی حس می ­کند عمرِ روز دیری نمی پاید و روز رو به پایان است و با پایان هر روز، یک روز از زندگی آدمی کاسته می­ شود. پس انسان دائماً در خسران است. آدمی عمرش را، که تنها سرمایه ­اش است، هر لحظه از کف می ­دهد. اما طبعاً مؤمنان چنین نیستند.

حال که به این خسران نقصِ مستمرِ عصر آگاه شدیم، به معنای «إنَّ الأنسانَ لَفِی خُسرٍ» توجه می ­کنیم. آیه بدین معناست که آدمی در هر لحظه چیزی از دست می ­دهد. بنابراین انسان در خسرانی همیشگی است. نکته­ ی دیگر این است که اگر عصر به معنای روزگار و دهر و زمان باشد، باز هم باید توجه کافی داشته باشیم. قرآن کلام خداوند است و دقتِ تعبیر در آن با دیگر سخن ­ها متفاوت است. چرا قرآن نمی ­گوید: «وَالدَّهرِ إنَّ الأنسانَ لَفِی خُسرٍ.» چرا نمی­گوید: «وَ الأَیّامِ» وَ «وَالزَّمانَ»؟ چرا با دیگر تعبیرات سوگند نمی­ خورد؟ چرا مشخصاً این تعبیر را برگزیده است؟ شاید علت انتخاب واژه­ی «عصر» در میان دیگر تعبیرات مفهومِ خاصی است که در این واژه وجود دارد، که عصر به دو معنی روزگار و پایان روز فهمیده می ­شود. «دهر» و «عصر» هر دو به معنای زمان ­اند. اما لازم است که متوجه باشیم که «عصر» از «عَصَر یَعصُر» به معنای فشار آوردن گرفته شده است، و عصر ما را متوجه می ­کند که زمان بر ما فشار می ­آورد. زمان گران ­بار است و تربیت می ­کند و پر از مشکلات و حوادثی است که نمی ­توان آسان از آن گذشت. زمان ساده به دست نمی ­آید و تند می ­گذرد. پس این واژه را برگزیده است تا به این نتیجه برسیم که به زمان قسم یاد شده است، زمانی که بر آدمی بسیار گران می ­آید و آدمی تحت فشار است.

«إِلَّا الَّذِنَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصِوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ.» انسانی که با چهار ویژگی شناخته می ­شود خسران ندارد. این ویژگی ­ها عبارت­اند از: ایمان و عمل صالح و سفارش به حق و سفارش به صبر. تواصی به حق یعنی توصیه­ ی متقابل؛ هر کس دیگری را به حق سفارش کند. تواصی به صبر هم یعنی هر کس دیگری را به صبر سفارش کند. اما چرا هر کس این ویژگی ­ها را داشته باشد در خسران نیست؟

روشن است کسی که به خدا ایمان دارد و عمل صالح انجام می ­دهد، روزی از عمرش سپری می ­شود. اما این روز را در راه چیزی گران ­قدرتر صرف کرده است. انسانی که در خسران است و انسانی که هر لحظه  از عمرش می ­کاهد، اگر این لحظه ­اش را در راه خیر و عمل صالح صرف کند، خسران ندیده است. بنابراین، ساعتی از عمر را می ­دهد، اما در عوض جاودانگی را می ­گیرد. دانش­آموز در ازای ساعاتی که در مدرسه از دست می ­دهد، سرمایه ­ای برای کار کردن به دست می ­آورد. اگر علمش را در راه جاودانگی و برای آسایش بشر و منفعت همگانی به کار گیرد، در واقع چیزی از دست نداده است. تا زمانی که عمل او باقی است، هیچ لحظه و ساعت و ماهی را از دست نداده و باقی خواهد بود. این مسئله روشن است، زیرا که حقیقتِ یک چیز و حیاتش به آثارش است. تا زمانی که دیگران از اثرِ تو، از مؤسسه­ ی تو، از مدرسه­ ی تو، از خدمات تو و از نتایج عمرت بهره­ مند می ­شوند، تو زنده ­ای.

ما امروز با وجود آموزه ­های پیامبر با او زندگی می ­کنیم، ما امروز با علی زندگی می­ کنیم. ما با خَیّرانی زندگی می ­کنیم که به بشر خدمت کردند و آسایش و علم را برایش فراهم کردند. ما با آنان زندگی می ­کنیم و آنان نیز با ما زندگی می ­کنند. بنابراین انسان در زیان است مگر کسی که عمرش را چون سرمایه ­ای تقدیم می ­کند و بیشتر از عمرش دریافت می ­کند. آدمی در خسران است مگر آنان.

سود مطلق و دوری ابدی از خسرانّ منحصر در آنان است که چهار خصلت گفته شده را دارند. این شروط چهارگانه خط صحیح و اندیشه­ ی درست را در حیاتمان ترسیم می­ کند، البته برای کسی که جاودانگی را دوست دارد، زیرا آدمی متولد نشده تا بمیرد و خلق نشده تا فنا شود. آدمی به دنیا آمده تا بماند. حال که جسمش مردنی است، باید با آثارش زندگی کند.

اکنون می خواهیم دربار ­ی این شروط چهارگانه سخن بگوییم. نخست درباره ­ی ایمان و مفهوم ایمان. آدمی ذاتاً موجودی کوتاه عمر است. آدمی ذاتاً موجودی ضعیف است که نیازمندی­ های فراوانی دارد. انسان ذاتاً امیال فراوانی دارد، که گاهی این امیال آدمی را به جاهای متفاوتی می­ کشاند، و انسان مؤمن انسانی است که با حبل متین که همان ایمان او به خالق است، پیوند دارد. آدمی با ایمان خود به خداوند قوی پیوند دارد. از همین رو، با اتکای به خداوندِ حق به موجودی قوی متحول می ­شود. آدمی با ایمانش قوی و جاوید و حق و پس از آن، جزئی هماهنگ با هستی می ­گردد.

عمل صالح، اولاً از نتایج ایمان است. ثانیاً، ضامن بقای ایمان است. به دیگر سخن، عمل صالح فقط در ایمان مؤثر نیست بلکه ترک عمل صالح به ترک ایمان می ­انجامد. پس عمل صالح باعث جاودانگی انسان و بقای اوست. این نکته ­ی دوم است که عمل صالح سودِ ساعاتی است که در زندگی از بین می ­رود.

شرط سوم و چهارم سفارش به حق و سفارش به صبر است. بی ­شک، هر انسانی به تنهایی هر اندازه هم که توانمند و مجاهد باشد از محیط و جهان زندگی خود متأثر می ­شود. از همین رو، باقی ماندن در خط ایمان و عمل صالح جز در اندک مواردی میسر نمی­ شود، مگر آن که گروهی شکل بگیرد. ما به این گروه جامعه می­ گوییم. اگر گروه کوچک باشد به اصطلاح امروز آن را حزب و جمعیت و جناح و تشکل می ­نامیم. انسان به تنهایی نمی­ تواند راه درست بپیماید، منفعل می ­شود و گمراه. آدمی با گروه می ­تواند موفق شود. به همین علت باید سفارش به حق کرد. یعنی من حق را به تو گوشزد می­ کنم و تو هم به من حق را می­ گویی. همچنین، از آن جا که راه دشوار است باید یکدیگر را به صبر سفارش کرد. این شرط اساسی باقی ماندن ایمان و عمل صالح است. پس از این، نوبت به استقامت در عمل صالح و تطبیق آن با جهان بیرون می ­رسد.

ایمان حقیقتِ انسان است، زیرا آدمی به این دنیا نیامده است که ضعیف و فانی و دور از هستی و صاحب امیال گوناگون باشد. بلکه آفریده شده تا توانمند و جاودان و موحد و حق ­خواه و هماهنگ با هستی باشد. پس از ایمان باید عمل صالح انجام داد که باعث استواری ایمان می ­شود و خود نیز اثر ایمان است. علاوه بر این ها جماعت را خلق کرد تا هر یک دیگری را به حق پند دهد و ایمان و عمل انسان سالم باشد و سرانجام اینکه، یکدیگر را برای ماندن در راه درست به صبر سفارش کنند. اینان جاودانه ­اند و سود برده ­اند، اما  دیگران عمرشان از کف می­ رود، بی­ آن که نصیبی ببرند و یا نصیبی می ­برند اما با آنچه از دست داده­اند، برابری نمی ­کند. غَفَرَ الله لَنا و لَکُم.



[1] . برای آشنایی بیشتر با زندگی، آثار و اندیشه­ های امام موسی صدر، می­ توانید به آدرس پایگاه اطلاع رسانی امام موسی صدر مراجعه کنید:

http://www.imam-sadr.com

 

۹۵/۰۳/۲۰
مدیر :