گرسنگی در جهان
گفتگو با پسرم درباره ی گرسنگی در جهان
نوشته ی ژان زیگلر
ترجمه ی مهدی ضرغامیان
نشر آفرینگان، تهران
84 صفحه.
عده ای در ظلماتند
عده ای در روشنایی
و ما آنان را می بینیم که در روشنایی اند
نه آنان که در ظلماتند.
برتولت برشت
ژان زیگلر، نویسنده ی این کتاب در گفتگو با پسرش به پرسش های او درباره ی علت های پیدایش فقر، گرسنگی، نقش جنگ ها، مزاحمت شرکت های چند ملیتی، دردسر دولت های مستبد، عوامل آب و هوایی و... پاسخ می دهد. کتاب های مجموعه ی «گفتگو با ...» که به همت نشر آفرینگان چاپ شده، نوجوانان را دعوت به یادگیری و اندیشیدن می کند.[1]
گزیده ای از کتاب:
§ چگونه ممکن است در قرن بیست و یکم و روی سیاره ای چنین ثروتمند، این همه آدم از گرسنگی بمیرند؟
از قحطی وحشتناک سومالی در بهار سال 1999 میلادی(1378 خورشیدی) که مایه ی ننگ بود، چند سالی بیشتر نگذشته است. در آن زمان بعضی روزها، تلویزیون با بی اعتنایی کامل تصاویر کوتاهی از مردها و زن ها و کودکان سومالیایی نشان می داد که مانند شبح روی پاهای لاغرشان تلوتلو می خوردند و راه می رفتند.
این وضع نفرتانگیز است. گمان می کنم در کشور های غربی با این همه افراد ثروتمند، کسی به قحطی سومالی کم ترین توجهی نکرد. به قحطی در کشورهای دیگر مانند کره شمالی و سودان و سیرالئون و بعضی از دیگر کشورهای جهان سوم هم اعتنایی نکردند. اگر گوشه چشمی هم داشته اند، باز وجدان آدم ها به درد نیامده است. در واقع خانه خرابی و عذاب بی پایان گرسنگان جهان در حال تبدیل شدن به امری عادی است. صحنه هایی که گفتم گاهی از تلویزیون پخش می شود، صرفاً بخش ناچیزی از وضعیت فاجعه بار گرسنگی در سومالی است. گرسنگی در سومالی باعث شد پشته هایی از اجساد آدم ها در جنوب سودان، در گالکاس، کولبا، دوژیوما و گریل روی هم انباشته شود. این قربانیان را کسی نمی بیند.
§ امروزه چند نفر در دنیا بر اثر گرسنگی در خطر مرگ هستند؟
بنا به گزارش فائو که سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد است، در سال 1998 میلادی (1377خورشیدی) بیش از سی میلیون نفر از گرسنگی جان دادند و در همان زمان بیش از 828 میلیون نفر از سوء تغذیه ی حاد و مداوم رنج می بردند. این افراد، مردها و زن ها و کودکانی بودند که به علت کمبود غذا گرفتار آسیب های بهبود ناپذیر شده بودند. بعضی از این افراد در زمانی کمابیش کوتاه از بین می رفتند و بعضی دیگر با نقص عضو به زندگی خود ادامه می دادند. نقص عضو آن ها بیماری هایی نظیر نابینایی، راشیتیسم، رشد ناقص و ناکافی مغز و... است. مثلاً نابینایی را در نظر بگیر: سالانه هفت میلیون نفر که غالباً کودک هستند، بر اثر کمبود مواد غذایی یا بر اثر بیماری های مرتبط با توسعه نیافتگی بینایی شان را از دست می دهند. در قاره های آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین مجموعاً 146 میلیون نابینا زندگی می کنند. گور برونتلاند، مدیر سازمان بهداشت جهانی، در سال 1999 در ژنو گفت: «هشتاد درصد نابینایی ها قابل پیشگیری است.» مخصوصاً با اختصاص سهمیه ی مناسب و منظم ویتامین A برای بچه ها در سنین پائین، این مسئله برطرف می شود.
§ مبتلایان به سوء تغذیه ی شدید کجا زندگی می کنند؟
هجده درصد زنان و مردان و کودکان جنوب و غرب قاره ی آسیا مبتلا به سوء تغذیه ی شدید هستند. 35 درصد کل جمعیت قاره ی آفریقا به شدت گرسنه اند. چهار ده درصد مردم آمریکای لاتین و حوزه ی دریای کارائیب نیز چنین وضعیتی دارند. سه چهارم افراد مبتلا به سوء تغذیه ی شدید ساکن روستاها هستند. یک چهارم بقیه در حلبی آبادها ی کنار شهرهای جهان سوم به سر می برند.
§ اروپا چطور؟ گرسنگی در این قاره از بین رفته است؟
به هیچ وجه. در کشورهای ثروتمند هم آدم هایی هستند که از گرسنگی می میرند. نمونه اش روسیه است. امروزه، فدراسیون روسیه نخستین تولید کننده ی طلا و اورانیوم و نفت و گاز طبیعی جهان است. به علاوه، این کشور دومین قدرت هسته ای جهان است. در مورد این تناقض، مثال های دیگر هم هست. کنگوی کینشاسا معادنی افسانه ای دارد. اما هزاران نفر از مردم این سرزمین از گرسنگی می میرند. حکومت اقلیت بر اکثریت (الیگارشی) برزیل کالاهای اساسی را به انحصار خود درآورده است. برزیل از مهمترین صادرکننده های غلات دنیاست، اما سوء تغذیه هر سال موجب مرگ تعداد زیادی انسان در شمال غربی این کشور می شود.
§ منشأ گرسنگی چیست؟
در طول صد سال اخیر، توانایی انسان در تولید محصولات کشاورزی به نحوی خارق العاده پیشرفت کرده است. اما ننگ گرسنگی از بین نرفته است. آنچه امروزه آدم ها را از بین می برد، نارسایی اجتماعی است، یعنی توزیع ناعادلانه ی کالاهای موجود.
زمین ما توانایی غذا دادن به همه ی مردم را دارد. علاوه بر اینکه می تواند غذای همه ی آدم های فعلی را تأمین کند، می تواند دو برابر این جمعیت را غذا بدهد. گرسنگی تقدیر نیست. اگر توزیع غذا درست و عادلانه بود، همه می توانستند به مقدار کافی غذا بخورند.
§ وقتی تلویزیون تماشا می کنیم به نظرمان می رسد که همه ی گرسنگی ها مانندِ هم نیستند، چرا؟
فائو بین «گرسنگی ساختاری» و «گرسنگی موقعیتی» تمایز می گذارد. گرسنگی موقعیتی بر اثر زوال شدید و پیش بینی نشده و کاملاً کوتاه مدت تمامی زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی یک جامعه ایجاد می شود. مثل خشکسالی یا طوفانی که پدید می آید و روستاها و کشتزارها و جاده ها و چاه های آب را از بین می برد یا جنگی که خانه ها را می سوزاند. به دنبال این فجایع ناگهان دیگر غذایی یافت نمی شود و میلیون ها نفر از غذا محروم می شوند. آن وقت اگر کمک های بین المللی نرسد، مردم می میرند.
§ گرسنگی ساختاری یعنی چه؟
گرسنگی ساختاری بیچارگی صدها هزار کودک آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین است که به واسطه ی کمبود ویتامینA کور می شوند. گرسنگی ساختاری را در مرگ سالانه پانصد هزار زن آفریقایی می بینیم که بدن ضعیفشان هنگام زایمان تحمل کم ترین میزان عفونت را ندارد. بر اثر گرسنگی ساختاری انواع بیماری ها، از بیماری های ناشناخته تا بیماری هایی که مدت ها پیش در اروپا ریشه کن شده است، گسترش می یابد مثلاً، کوآشی اور کور که بیماری تخریب آرام بدن انسان مخصوصاً بچه هاست. بر اثر این بیماری رشد بدن متوقف می شود. موها ابتدا حنایی می شوند و بعد می ریزند. شکم باد می کند، دندان ها لق می شوند و سپس می افتند؛ سرانجام کودک یا نوجوان می میرد. آسیب دیگر انگل ها هستند که مردم جهان سوم را به شدت می فرسایند. تا به حال عکس کوه های زباله را در نشریات دیده ای؟ کوه های زباله ی حاشیه ی کلان شهرهای جنوب آسیا و آفریقا و پرو و برزیل...؟ این ها زباله های ثروتمندان شهرها هستند. هنگام سپیده دم، فقرا و گرسنه ها دور این تل های زباله جمع می شوند و از آن ها بالا می روند. این زباله ها منبع تغذیه ی میلیون ها انسان تیره روز ساکن حلبی آباد هاست. هوا در این مکان ها به شدت مسموم است. موش و مگس در تمامی منطقه وول می زند و در کنار سوء تغذیه موجب گسترش سل و بیماری های ریوی، پوستی و انگل و مننژیت می شود.
§ چرا کشورهایی که پول زیادی دارند، غذای بیشتری نمی خرند تا به همه ی نیازمندان قفقاز و سومالی و سودان بدهند؟
اگر فرض کنیم کشورهای اهدا کننده و پیش از همه کشورهایی مانند آمریکا و فرانسه و آلمان علاقه مند یا صرفاً آماده باشند که برای برنامه ی جهانی غذا اعتبارهای تکمیلی در بودجه هایشان در نظر بگیرند، مشکل بزرگی حل نمی شود. چون متناسب با هر فصل مقدار غذا در بازارهای جهانی محدود است.
§ چرا؟ چطور؟
هر ساله، حدود یک چهارم غلات جهان به مصرف گاوهای کشورهای غنی می رسد. در همین کشور ما فرانسه، بیماری های قلبی-عروقی ناشی از افزایش تغذیه قربانی های زیادی می گیرد، در حالی که در چهار گوشه ی دنیا آدم ها از کمبود غذا می میرند. با روش بسیار علمی به گاوهای آمریکا واقعاً غذای زیادی می دهند. گاوهای آمریکایی سالانه پانصد هزار تن انواع غلات می خورند. در غرب میانه ی آمریکا و کالیفرنیا به گاوها در زمین های وسیع و سرپوشیده به نام زمین غذا با دمای تنظیم شده و با استفاده از سیستمی الکترونیکی برای توزیع موزون غذا می دهند. در این سیستم، گاوها به خط می شوند و بی حرکت می ایستند. تنها یکی از این تأسیسات پرخوری ممکن است حاوی بیش از ده هزار گاو باشد. رنه دومون یکی از کارشناسان کشاورزی حساب کرده است مقدار ذرتی که گاوهای نیمی از این زمین های غذای کالیفرنیا سالانه مصرف می کنند، از کل نیاز کشور گرسنه ای مانند زامبیا بیشتر است. در حالی که ذرت در زامبیا غذایی اساسی است و کمبود دوره ای غذا به مردم این سرزمین آسیب جدی می زند.
§ یعنی غلات موجود در بازار جهان کافی نیست؟
خب این فقط بخشی از واقعیت است. مشکل دیگر قیمت این کالاهاست که غالباً به طور غیر واقعی افزایش می یابد. قیمت تقریباً تمامی مواد غذایی طبیعی که ما از بازار آزاد می خریم، کاسبکارانه و سودجویانه است. در شهر شیکاگوی آمریکا در ساحل دریاچه ی میشیگان آسمان خراش بزرگی هست. این بنا بورس مواد اولیه ی کشاورزی است. یک مشت بانکدار بر این مؤسسه مسلطند. تجارت آن جا زیر نظر چند فروشنده ی غلات است که تعدادشان اندک است، اما نیرومند هستند. این ها عده ای غارتگرند. سودا گران بورس شیکاگو هر طور که می خواهند در قیمت ها دست می برند. استراتژی آن ها فقط در چارچوب یک اصل است: به حداکثر رساندن سود. آن ها در برابر این پرسش که آیا دولت های کشورهای چاد و اتیوپی یا دولت هاییتی که درگیر مبارزه با گرسنگی در سرزمین خود هستند، می توانند این قیمت های سرسامآور را بپردازند، دیوانه وار به خنده می افتند. آن ها در هر هفته چند میلیون دلار بیشتر می خواهند. وقتی هم از آسیب دیدگان گرسنگی حرفی به میان می آید، می گویند سازمان ملل و صلیب سرخ و سازمان های دیگر هستند و به این افراد رسیدگی می کنند.
§ گاهی اوقات می بینم که درباره ی «سلاح غذا» بحث می کنند. سلاح غذا دیگر چیست؟
این سلاح یکی از وحشتناک ترین جنبه های مشکلی است که درباره ی آن حرف می زنیم. بعضی قدرت ها مثلاً ایالات متحده ی آمریکا، از تحریم غذایی به عنوان سلاح علیه کسانی استفاده می کنند که می خواهند میل و خواسته شان را به آن ها تحمیل کنند. رئیس جمهور که در واشنگتن نشسته، قدرت و فشار خود را در قالب رفتارهایی مهربانانه نشان می دهد. مثلاً در سال های اخیر با مصر این کار را کرد. غذای رایج مردم این کشور نوعی کلوچه ی گندمی خاص با عسل است. در آن زمان، یک ششم کلوچه هایی که مصری ها می خوردند حاصل طرحی بود که به آن پوینت فور می گفتند. این طرح، طرح کمکی دو جانبه ای بود که در ضمن آن مازاد غلات آمریکا به فروش می رسید. این طرح طوری تهیه شده بود که رژیم حسنی مبارک را تحت سرپرستی آمریکا نگه می داشت و آمریکا می توانست قوانین و قواعد خود را هر روز به مبارک دیکته کند. به این ترتیب، حسنی مبارک به عروسک خیمه شب بازی نه چندان دوست داشتنی آمریکا تبدیل شد. او هر آن چه آمریکایی ها می خواستند انجام می داد و صرفاً بین دو شر حق انتخاب داشت: پذیرفتن بازی در نقش مزدوری آمریکا یا برکنار شدن از حکومت بر اثر آشوب ناشی از گرسنگی.
این فقط دولت ها نیستند که از این سلاح استفاده می کنند. بعضی از شرکت های چند ملیتی خصوصی هم همین کار را می کنند. مثلاً شرکت نستله که دومین تولید کننده ی محصولات غذایی جهان است. اول ژانویه ی 1970 جنبش وسیع احزاب چپ و سندیکاهای شیلی به نام «اتحاد مردمی» برنامه ای عملی در 101 ماده منتشر کرد. در یکی از اولین مواد اعلام کرده بودند که در صورت پیروزی کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شان روزانه نیم لیتر شیر مجانی در میان کودکان توزیع می کنند. زیرا یکی از مشکلات اصلی شیلی سوء تغذیه ی کودکان بود. انتخابات برگزار شد و سالوادور آلنده کاندیدای اتحاد مردمی رئیس جمهور شد. او پزشک متخصص کودکان بود و بلای کمبود پروتئین و ویتامینِ کودکان سرزمینش را می شناخت. از این رو تصیم گرفت یکی از نخستین اقداماتش توزیع رایگان شیر باشد. شرکت چند ملیتی نستله در شیلی از محل فروش شیر خشک در ظرف های کوچک برای بچه ها سالانه ده ها میلیون دلار به دست می آورد و بر بازار کاملاً مسلط بود. نستله کارخانه ها و قراردادهای انحصاری با پرورشدهندگان گاو و قراردادهایی نیز با توزیع کنندگان کالاها در مغازه ها داشت. برای همین همکاری نستله با آلنده کاملاً ضروری بود.
اما دولت دموکراتیک شیلی به این نتیجه رسید که دفتر مدیریت نستله در سوئیس مایل به هیچ گونه همکاری نیست. چون ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا، و وزیر امور خارجه اش هنری کیسینجر از برنامه ی اصلاحات اجتماعی دولت شیلی خوشش نمی آمد. اقدامات گوناگون آلنده با هدف مستقل شدن شیلی از دیگر کشورها و ایجاد عدالت اجتماعی در کشور، موجب کاهش امتیازات بسیار زیاد شرکت های چند ملیتی شد. بنابراین کیسینجر تصمیم گرفت به هر شیوه ی ممکن دموکراسی شیلی را از پای درآورد. او از ترور ژنرال های نزدیک به آلنده حمایت کرد، اعتصاب راننده های کامیون را طراحی کرد و در صنعتِ معدن کارخانه های مس شیلی اخلال ایجاد کرد. سالوادور آلنده دریافت که نستله همانند بسیاری از شرکت های مالی و بانکی و صنعتی چند ملیتی غرب با سیاست های اصلاحی او به شدت مخالف است. برنامه ی توزیع نیم لیتر شیر روزانه برای بچه ها عملی نشد و اجرای اصلاحات اجتماعی بیش تر با مشکلات مالی بزرگی روبرو شد. یازدهم سپتامبر1973 سازمان سیا با همکاری افسران فاشیست ارتش به رهبری آگوستو پینوشه کودتایی ترتیب داد. آلنده کشته شد و سوء تغذیه و رنج ده ها هزار کودک بر اثر گرسنگی ادامه یافت.
خاتمه:
بایسته است که تمامی مکانیسم های اقتصاد جهانی را به این اصل لازم الاجرا اختصاص دهیم: غلبه بر بلای گرسنگی، تغذیه ی درست و شایسته ی همه ی ساکنان کره ی زمین.
آزادی کامل بازار با ستمگری مترادف است. بازار جهانی نیازمندِ ضوابط و عزمی راسخ است که از طریق اراده ی جمعی مردم تحقق می یابد. مبارزه با حداکثر کردن سود که تنها انگیزه ی بازیگران مسلط بازار است و نیز مبارزه با پذیرش منفعلانه ی فقر، ضرورت های فوری زمانه ی ما هستند. بورس مواد اولیه ی کشاورزی در شیکاگو باید تعطیل شود و نظام فکری احمقانه ی نئولیبرال (مقررات زدایی و آزادی کامل بازار) که اغلب رهبران دولت های غربی را کور کرده است، باید از بین برود.
نمی توان دنیایی را پذیرفت که قلمرو هایی محدود از خوشبختی در آن وجود داشته باشد. نمی توان اقتصادی جهانی را پذیرفت که به نابودی یک پنجم انسان ها منتهی شده است. اگر گرسنگی به سرعت از این سیاره محو نشود، انسانیت نیز ممکن نخواهد بود. پس باید این «قسمت دردمند» را که امروزه به حساب نمی آید و در تاریکی رو به زوال می رود، دوباره با انسانیت در آمیخت.
[1] . سایر کتاب های این مجموعه:
گفتگو با دخترم درباره ی فلسفه (روژه- پل- درووا)،
گفتگو با بچه ها درباره ی قرن وسطا (ژاک لوگوف)،
گفتگو با نوه ام درباره ی جنگ جهانی اول (آنتوان پروست) و...